این روزها
.: آیدا تا این لحظه ، 1 سال و 9 ماه و 15 روز و 23 ساعت و 19 دقیقه و 5 ثانیه سن دارد :.
عزیز دلم جواب آزمایشت رو بردم به دکتر نشون دادم. دکتر هم گفت که مشکلی نداری. فقط یکی از تست ها باید تکرار بشه چون ممکنه خطای آزمایشگاه باشه. گفت که حتما ببریم آزمایشگاه مسعود. تو مطب دکتر مداد رنگی و کاغذ سفید بود که بچه ها زمان انتظار نقاشی بکشند. تو هم مدادها رو برداشته بودی و به کسی نمیدادی و میگفتی «خودمه، به نی نی نمیدیم!».
تو مطب دکتر انقدر بچه های سرماخورده بودند که پشیمون شدم چرا بردمت. البته تا الان که خدا رو شکر اونجوری سرما نخوردی. فقط یه شب تب داشتی که با استامینوفن اومد پایین.
شیرین زبونی هات:
- موقعی که از سر کار میام و میریم از خونه مامان زینت بیاریمت، من که خداحافظی میکنم و به مامانم میگم کاری نداری؟ تو هم میری جلوی مامانی و بهش میگی خدافظ. کالی ندالی؟ نه؟ (نه رو هم با تاکید میگی) هر چند نفر هم که تو خونه باشی به همهشون باید همین رو بگی.
جالبه که فعلهایی که منفی هستند رو آخرش یک «نه» و افعالی که مثبت هستند آخرش یک «آره» هم برای تاکید میگی.
- خونه که میرسیم بابا تا میشینه و لم میده میری جلوش و میگی: «بابا متکا بیالم؟ آره؟» (خودت هم سرت رو به علامت تایید مدام میاری پایین). یا بعد از شام، هنوز سفره جمع نشده، به بابا میگی:« بابا چایی بیالم؟» بابا هم میگه:« آره» تو هم میای به من میگی:« بابا چایی بیار. گُنا داله.» و تا من برای بابا چای نیارم همین رو تکرار میکنی.
- هر وقت هم که چراغها رو خاموش میکنم، میگی:«شبِ بخوابیم»
- مسیرها رو خوب تشخیص میدی. تا میرسیم نزدیک خونه بابا منصور، میگی:«بابا منصور، عمه، مامان آذر». نزدیک خونه خودمون هم که میشیم حتی اگر صندلی عقب نشسته باشی و مشغول بازی باشی، سریع میای جلو و از لای دو تا صندلیها میگی: «بابا. باز بکنم؟ (ریموت پارکینگ رو میخوای که در رو باز کنی)» وقتی هم که در باز میشه انگار که چه کار بزرگی کردی با اعتماد به نفس از گوشه چشم نگاهمون میکنی و میخندی.
- وقتی کارِ بدی میکنی بابا بهت میگه:«دوسِت ندارم». تو هم با قیافه ی ناراحت به من میگی:«دوس نداله». منم بهت میگم:«خوب کارِ بدی کردی». اونوقت میری جلوی بابا و با دستت سرش رو میاری بالا و میخندی و بهش میگی: «دوووسیت دالم». بابا هم بغلت میکنه و انقدر ماچت میکنه که پشیمون میشی از اینکه چرا بهش گفتی دوسِت دارم.