آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

آیدا زندگی ما

وقتی مادر میشی ...

1392/8/8 9:05
نویسنده : مامان ندا
414 بازدید
اشتراک گذاری

 

این مطلب قشنگُ تو وبلاگ ترنم گلی ( http://taranom2010.niniweblog.com) دیدم و چون «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند»، خیلی خوشم اومد و با اجازه مامان شادی عزیز اینجا می گذارم تا هم خودم قدر مامانم رو بیشتر بدونم، هم آیدا وقتی که بزرگ شد، بدونه چه جوری بزرگ شده.

وقتی مادر میشی فارغ از همه کارهای دنیا یه آدم دیگه میشی… ميشي فرشته نجات! فرشته نگهبان!
خیلی راحت بی خوابی رو تحمل میکنی و کوچولوی نازنینت رو راه میبری تا دل درد یادش بره و خوابش ببره و همون طور تو بغلت نگه میداری تا مبادا بیدار بشه، شبي 3 الي 4 بار بيدار مي شي تا مبادا پتو از روي نازدونه ات كنار رفته باشه  

 اگه بچت عطسه يا سرفه کنه دنیا رو سرت خراب میشه و آرزو مي كني اي كاش خودت عطسه و سرفه مي كردي، صد بار دست و پاش را چك مي كني كه مبادا تب داشته باشه، تلخ ترین اتفاق دنیا ميشه بیماری کودکت؛ اونقدر که به خاطر چند ثانیه بند اومدن نفسش ساعتها گریه کنی و نتونی جلوی سرازیر شدن اشکهات رو بگیری

 وقتی مادر میشی بوسه هات ميشه معجزه تا اعضاي بدن كودكت كه اوف شده را شفا دهد و لالايي ات ميشه آرامبخش ترين آواز دنيا

 وقتی مادر میشی صبر جزء لاینفک وجودت میشه اونقدر که برای غذا دادن به كودكت ساعتها وقت میذاری کلی بالا و پایین میپری تا بتونی وقتی داره میخنده فقط چندتا قاشق کوچولو غذا تو دهنش بریزی

 وقتی مادر میشی دیگه بوی بد مدفوع و ادرار برات زننده نیست… نگران اینی که مبادا پای بچم بسوزه…

وقتی مادر میشی دیگه نمیتونی به اراده خودت آب بخوری، چرت بعد از ظهر بزنی، مسافرت بری، حتی مریضی هم دیگه معنی نداره، ديگه نمي توني مال خودت باشي، همين كه مياي بشيني دوباره بايد ريخت و پاش مدادرنگي، كتابها و عروسكهايش را دنبالش جمع كني؛ تو مادری ، فدا شدی، معنی کامل واژه ایثاری، تو عاشقی… بی مزد ومنت!

 
وقتی کسی حتی عزیزترین کست به بچه ات کوچکترین غرولندی کنه دلگیر میشی و غصه دار… آخه اون که نمیدونه  چه رابطه قلبي با هم داريد.

  وقتی مادر میشی یاد میگیری واسه خاطر بچه ات غرورت رو زیر پا بذاری و تو دعواهات با همسرت کوتاه بیای… یاد میگیری سکوت کنی… به دروغ بخندی و بگی همه چیز رو به راهه…

 
وقتی مادر میشی دنیات عجیب و غریب  میشه ...ميشي عاشق بي باك حتي از سوسك هم نمي ترسي، در عمل انجام شده قرار مي گيري؛ حيوانات را در آغوش مي گيري، رنگ، صدا، غذاي آنها را به كودكت آموزش مي دهي.اسب ميشي تا پشتت سوار شه، حتي موقع نماز خواندن هم سواري دادن ادامه داره، دنیات میشه خاله بازی با دخترت، دكتر مي شي، مربي مهد مي شي، معلم مي شي، حيوون ميشي و صدها ادا و اصول بايد در بياري تا كوچولوت هميشه خندون باشه،  دنیات میشه رنگها، نقاشي ها، جديدترين اسباب بازي ها، دنيات ميشه دنيايي دور از غيبت... دنیات میشه کودکت، تغذيه اش، آموزشش، تربيتش، با کودکت چهار دست وپا میری، افتادن را تجربه مي كني، با او درد دندان در آوردن را تقسيم مي كني، با کودک اَده بده میکنی، رشد میکنی، بزرگ میشی، آن قدر بزرگ که همه میفهن مادری ... یهویی کوه استواري میشی و اون مي خواد ازت بره بالا؛ توانت میشه ۱۰۰ برابر.

  وقتی مادر میشی قدر مادرتو بیشتر میدونی و با اشتیاق بیشتری دستش رو میبوسی.

آن لحظه اي كه دختر نازم مرا مي بوسه  و بهم ميگه « مامان، عشقم، زندگيم، آسمون من، عروسك من، زندگي من، هستي من ، درياي من و ...» و مثل طوطي تمام حرفهايي را كه بهش زدي تحويلم مي ده اشك تو چشمام حلقه مي زنه و تمام خستگي هايم را فراموش مي كنم، دنیا برام میشه مثل بهشت آن لحظه را با هيچي عوض نمي كنم  و خدا را شاكرم و از او هيچي نمي خوام جز سلامت و سعادت فرزندم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)