آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

آیدا زندگی ما

این روزهای آیدا

1392/3/25 9:18
نویسنده : مامان ندا
326 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم تا سوار ماشین میشه، به بابا میگه نانای و به ضبط اشاره میکنه. اگر موزیک دلخواهش هم نباشه سریع میگه عبض، یعنی اینکه آهنگ رو عوض کنید با این آهنگ نمیتونم نانای کنمبامن حرف نزن. انقدر قشنگ هم دستهای خوشگلش رو می چرخونه که انگار آموزش رقص دیده. موقع نانای کردن توی ماشین هم هر 20 ثانیه یکبار میگه بابا، یعنی بابا منو نگاه کن که دارم نانای میکنم، به من توجه کن. اصلاً هم روی پای مامان نمیشینه. همیشه جلوی داشبورد می ایسته و مدام در داشبورد رو باز میکنه و وسایل بابا رو دونه دونه میندازه زیر صندلی و میره پایین و میاردشون. من هم که دور کمرش رو میگیرم که نیفته، بدش میاد و مدام دستم رو از دور کمرش باز میکنه. کلا آدم مستقلیه. توی خیابون هم که راه میریم نه میذاره من دستش رو بگیرم نه کنار ما راه میاد. همیشه جلوتر از ما میره و کاری هم نداره که ما کجا میریم، خودش هر جا دوست داشته باشه میره. هر از گاهی هم برمیگرده عقب رو نگاه میکنه ببینه ما داریم میایم یا نه.

 

 تا یکسالگی اصلا لب به آبمیوه نمیزدی. البته تا همین چند وقت پیش هم سه روز یکبار ممکن بود یه خورده آب پرتقال بخوری، ولی از وقتی هوا گرم شده هم آبمیوه و هم شیر پاستوریزه زیاد می خوری. آب هم که پای ثابته. از وقتی هوا گرم شده امکان نداره که نصفه شب بلند نشی و نگی آب. اولین بار که نصفه شب بیدار شدی و منو بیدار کردی و گفتی مامان آب، از لحن گفتنت انقدر خوشم اومده بود که خودمو به خواب زدم تا چند بار دیگه هم صِدام کنی و من قند توی دلم آب بشه.

 

 وقتی داری بازی میکنی و من از یه حرکتت تو بازی خوشم میاد بهت میگم نفسم، تو هم تکرار میکنی، نبسم، میگم عسلم، تو هم میگی، میگم شیرینم، تو هم میگی شیرینی، بعد من محکم بغلت میکنم و ماچت میکنمماچقلب. البته تو زیاد خوشت نمیاد و غر میزنی و با ناراحتی و اعتراض میگی مامانعصبانی.

 

هر کلمه ای که میگیم رو سریع تکرار میکنی

مُشبا: مجتبی

پاتی: فاطی

مامان زین: مامان زینت

عمی: عمه

سَننایی: زن دایی

نیدا: ندا

صوبانه : همه وعده های غذایی

خدا رو شکر خوب حرف میزنی و منظورت رو میرسونی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ایناز
25 خرداد 92 13:03
آیدا جون چقدر بلایی تو خاله اگه پیشت بودم لپتو میکشیدم
مامان ترنم
27 خرداد 92 13:52
چرا عكساي اين كوچولوي ناز را نمي گذاري، مامان تنبل در عكاسيببوسش


چشم مامانِ ترنم.از طرف من ببوسش.