آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

آیدا زندگی ما

این روزهای آیدا 2

1392/4/19 11:39
نویسنده : مامان ندا
312 بازدید
اشتراک گذاری

 مامان زینت گفت گوشواره های قبلی آیدا کوچک شده و چون روی گوشواره هم گل برجسته داره وقتی می خوابه گیر میکنه به بالش و مبل. مامان زین (به قول آیدا) می گفت دیروز که از خواب بیدار شدی مرتب می گفتی: "گوش، گوش". میگه وقتی اومدم بالای سرت دیدم گل گوشواره گیر کرده به روکش مبل که روش خوابیده بودی. برای همین دیشب رفتیم بیرون که هم پیاده روی کنیم هم برای آیدا گوشواره بخرم.طلا گرمی 102 هزار تومن بود(آیدای مامان، اینو نوشتم که بعدا بزرگ که شدی مقایسه کنی با قیمت طلای زمان خودت). گوشواره های کوچک شده رو هم یادگاری نگه داشتم برای نوه مزبان.

 

توی پاساژ طلافروشی که ما ویترین ها رو نگاه می کردیم، می دویدی می رفتی تو مغازه ها و می نشستی روی صندلی، ما هم به زور می آوردیمت بیرون، اگر بچه توی مغازه بود که دیگه با جیغ و داد می امدی بیرون. جالب بود که می رفتی با بچه های بزرگتر از خودت احوالپرسی می کردی و می گفتی نی نی، حوبی، سلام. بعد هم که به زور می آمدی بیرون بای بای می کردی. کلاً روابط عمومیت خوبه و دختر خجالتی ای نیستیاز خود راضی

 

تو خیابون هم بچه ها که از کنار ما رد می شدند با دست نشونشون می دادی و می گفتی: "مامان، نی نی". بعدش هم می گفتی:"حوبی، سلام، حوبی، سلام".(خ رو ح تلفظ میکنه).

 

کلمه "طاووس" رو هم از باغ پرندگان یاد گرفتی. البته میگی:"طاووسک". چون اونجا "اردک" رو بهت یاد دادیم، فکر کردی آخر طاووس هم باید "ک" داشته باشه.خنده

 

قبلاًً هر خرابکاری ای می کردی وقتی ازت می پرسیدم: کی کرد؟ می گفتی: "آیدا". اما دیشب گوشی خاله رو پرت کردی روی سرامیک و وقتی خاله ازت پرسید کی گوشیِ منو انداخت؟ گفتی: "مامان". من هم:تعجب.

 

بابا توی خونه نازت میکنه و میگه: "نفسم" تو هم به صورت نوارِ ضبط شده ادامه می دی:"عسلم،جیدرم(جیگرم)، حانومم(خانومم)، حوشگلم، چند تا کلمه دیگه هم میگی که معنیشو نمیفهمم.

 

چند روز پیش هم بابا توی حموم گذاشته بودت توی وان و عروسکهای حموم رو هم انداخته بود توی آب، منم داشتم فیلم می گرفتم، که یه دفعه یکی از اردکها رو آوردی بالا و فشار دادی و آب ازش ریخت بیرون و تو گفتی: "سوراخ". من و بابا تعجب.

 

دیروز هم داشتی آلو می خوردی و دهنت رو جمع می کردی و می گفتی :"توش (تُرش)، ولی بازم می خوردی.چشمک

 

هر وقت هم میری خونه زن دایی، کمدش رو باز میکنی و کفشهای عروسیشو میاری بیرون و میپوشی و توی خونه راه میری، عجیبه که خیلی خوب با اون پاشنه های بلند میتونی راه بری. تازه درخواست نانای هم میکنی و زن دایی هم برات موزیک میگذاره و تو می رقصی.

 

زن دایی میگه هر وقت میری خونه شون دهنت رو میگیری زیرِ آب سرد کن یخچال و ازش میخوای که پدالش رو بزنه تا تو آب بخوریمتفکر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله باتی (فاطی)
19 تیر 92 22:56
آیدا عسله خاله ، من همه کودکی های کمرنگ شده ام، با ورود تو به زندگیمون دوباره داره پررنگ میشه.
یعنی می شه من اون گوشواره ها رو تو گوش دخترت ببینم


خاله شایدم دادم به دختر تو
مامان ایناز
23 تیر 92 12:33
گوشواره جدید مبارک شسطون بلا
مامان شايان و پرنيا
24 تیر 92 19:01
عزيزم مباركه بووووووووس *************** عزيزم پرنيا تو فستيوال زيباترين كودك ايراني شركت كرده .لطفا به وبلاگش سري بزنيد و اگه از عكسش خوشتون اومد كد 128 رو به شماره 3000574455 ارسال كنيد
مامان ندا
17 مرداد 92 23:25
عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس بر میهمانان حضرت حق مبارک باد http://www.niniweblog.com/r43.1.php?m=YXluYXo5MS8xMzc1NzAxOTQ1NS5qcGc=