تولد، تولد
روز پنجشنبه 31 مرداد من و آیدا رفتیم تولد 3 سالگیِ این خوشگل خانوم:
ترنم گلی
(دخترِ نازِ دوستِ من و البته دوستِ آیدا)
بماند که برای حاضر شدن، آیدا چقدر اذیت کرد. میخواستم به موهاش گیره بزنم، هنوز دستم به نوک موهاش نخورده، داد میزنه: آی، آی، آی... یه کولی بازی ای درمی آورد که نگو. برای لباس پوشیدن هم همینطور. من هم تمام سعی خودمو کردم که بدون خشونت لباس تنش کنم که نتیجه ش شد این:
خونه ترنم گلی که رسیدیم دیدیم مامان شادی با سلیقه ش چقدر خونه رو خوشگل تزئین کرده بود. تم تولدش هم کفشدوزکی بود، که چون قبلا به من گفته بود منم لباس کفشدوزکی برای آیدا پوشوندم.
برای عکس گرفتن هم آیدا اصلا یک جا بند نمیشد.
اینجا بچه ها داشتند عکس می گرفتند و آیدا هم برای بادکنک ها نقشه می کشید.
تا مهمونها سرگرم فوت کردن شمع و بریدن کیک توسط ترنم بودند، آیدا این طرف برای خودش می رقصید. کافی بود یک نفر ببیندش یا ازش تعریف کنه، میومد خودشو می چسبوند به من و دیگه نمی رقصید.تازه با آهنگهای تولدت مبارک و آهنگهایی که برای بچه ها خونده شده نمی رقصه، فقط آهنگ بزرگها!
داره پفیلا می خوره
بهش میگم به منم به به میدی؟ آیدا هم میگه: نه نیمیدم. بُخولَم.
اینجا فکر کنم دلش برام سوخت؛
لنگه ی دمپاییت کو؟
ترنم سادات تولدت مبارک
دست خاله شادی هم درد نکنه که انقدر زحمت کشیده بود.