عزیز من، گل من، تولدت مبارک
گل مامان بالاخره ٢٨ دی برات جشن تولد گرفتم . خیلی برای تولدت برنامهریزی کردم، دانلود کردم، پرینت گرفتم، شکل درست کردم و ... ولی یه سری از تزئینات رو نتونستم استفاده کنم، چون جشن خانوادگی بود و باید شام هم درست می کردم، این شد که وقت کم آوردم. ولی همه رو برات نگه میدارم تا وقتی که بزرگ شدی ببینی مامانت چه هنرمندیه روز ٢٨ دی مرخصی گرفتم و از ٩ صبح با خاله فاطمه و دایی علیرضا و بابا کارهامون رو شروع کردیم. البته یه مقدار از کم آوردن وقت هم به این دلیل بود که بابا یه خورده تنبلی کرد و همون روز رفت خریدها رو انجام داد. اگر خاله فاطمه و دایی علیرضا نبودند خیلی از کارها میموند.یعنی ما دقیقا تا یک ربع مونده به اومدن مهم...
نویسنده :
مامان ندا
10:09