آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

آیدا زندگی ما

اولین مسافرت آیدا

پنج شنبه 2 مرداد بعدازظهر توی خونه حوصله مون سر رفته بود که یهویی تصمیم گرفتیم بریم قم. به مامان زینت هم زنگ زدیم و ساعت 7 بعدازظهر من و بابا و آیدا و مامان زینت راه افتادیم. آیدا کلی ذوق کرده بود و توی راه همه ش موزیکهای دلخواهش رو می گذاشت و می رقصید. یادمه آخرین باری که خودم رفتم قم سال سوم دبیرستان بودم. خلاصه ساعت 9 رسیدیم حرم حضرت معصومه و زیارت کردیم و یه چرخی توی شهر زدیم و شام خوردیم و سوهان خریدیم و ساعت 3 و نیم نیمه شب برگشتیم خونه. آیدا که خیلی خوشش اومده بود. با خودمون گفتیم بد نیست گاهی هم سفرهای کوتاه و اینجوری بریم.   تازگیها بازی مورد علاقه ت شده فروشندگی. لباسهاتو میاری روی زمین پهن میکنی و...
5 مرداد 1393

میوه ی جدید

.: آیدا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 26 روز سن دارد :. عسل مامان، تا یادم نرفته اومدم اینو برات بنویسم. دو سری اسباب بازی برات خریدم: یکیش اسمش «هوش چین» هست که اوایل دو سالگی برات خریدم و خیلی هم استقبال کردی و هنوز هم خیلی دوستش داری. یکی دیگه هم حدود دو هفته پیش برات خریدم که اسمش هست «چی با چی» که برای تقویت حافظه س. روز اول که برات خریدم کلی ذوق کردی و بار اول که بازی کردی با کمال تعجب و خوشحالی دیدم که جای هر 12 تا شیء رو به خاطر سپردی. من و بابا .(سعی میکنم از بازیها عکس بگیرم و برات بذارم. ) حالا چی شد که اینها رو تعریف کردم: من داشتم برای بابا توضیحات بازی رو می خوندم و آیدا هم گوش میکرد. ...
27 ارديبهشت 1393

فروردین 1393

دهم فروردین، باغ پرندگان همرا به مامان آذر و بابا منصور و عمه لیلا (و آیدای بداخلاق)       موزه دارآباد، دهم فروردین. بعد از باغ پرندگان رفتیم موزه. اولش قرار نبود بریم، چون شب خونه ی دایی محمودِ مامان ندا دعوت بودیم. ولی دیدیم هنوز وقت داریم رفتیم. هوا خیلی سرد بود.   موزه دارآباد         سیزده به در، کیلانِ دماوند (با خاله محبوبه و عمو سیامک و پدر و مادر عمو سیامک و دو تا مامان بزرگها و بابا بزرگها و خاله فاطی و دایی علیرضا) آیدا همراه با دایی علیرضا و بابا محمود رفتن تیراندازی.   سفره هفت سینِ کیلان   &nb...
22 فروردين 1393

این نامه رو لیلا فقط بخونه!

نفس مامان در راستای همخوانی با خواننده ترانه ها و موزیکها، تازگیها با آهگ مازیار فلاحی(این نامه رو لیلا فقط بخونه) هم خوانی میکنی و توی ماشن تا بابا ضبط رو روشن میکنه میگی«لیلا فقط بخونه بذار»(آهنگ دیگه ای که تو ماشین درخواست میدی یه آهنگیه از سامان جلیلی و چون اول آهنگ اسمش رو میگه، تو هم میگی:«سامان دلیلی بذار») . موسیقی که شروع میشه اولش چند تا دیالوگ هست که قبل از پخش تو اونها رو جلو جلو میگی. یه جایی میگه «این خصوصیه یعنی عاشقه» وقتی اینو میگی من و بابا میخواهیم قورتت بدیم،ولی چون از بوس خوشت نمیاد خودمون رو کنترل میکنیم. خلاصه کل ابیات شعر رو با آهنگ تکرار میکنی.آهنگ هم که تموم میشه و آهنگ بعدی میا...
23 بهمن 1392

عزیز من، گل من، تولدت مبارک

گل مامان بالاخره ٢٨ دی برات جشن تولد گرفتم . خیلی برای تولدت برنامه‌ریزی کردم، دانلود کردم، پرینت گرفتم، شکل درست کردم و ... ولی یه سری از تزئینات رو نتونستم استفاده کنم، چون جشن خانوادگی بود و باید شام هم درست می کردم، این شد که وقت کم آوردم. ولی همه رو برات نگه میدارم تا وقتی که بزرگ شدی ببینی مامانت چه هنرمندیه روز ٢٨ دی مرخصی گرفتم و از ٩ صبح با خاله فاطمه و دایی علیرضا و بابا کارهامون رو شروع کردیم. البته یه مقدار از کم آوردن وقت هم به این دلیل بود که بابا یه خورده تنبلی کرد و همون روز رفت خریدها رو انجام داد.  اگر خاله فاطمه و دایی علیرضا نبودند خیلی از کارها می‌موند.یعنی ما دقیقا تا یک ربع مونده به اومدن مهم...
7 بهمن 1392