آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

آیدا زندگی ما

نمایشگاه بازی و سرگرمی

باز هم ما رفتیم نمایشگاه (بازی و سرگرمی بوستان گفتگو) و باز هم به خودم گفتم دفعه بعد نمیایم، از بس شلوغ بود و در ضمن چیز خاصی هم نداشت. فقط تزیین بادکنکها خیلی توجه آیدا رو جلب کرد. از این آدمها هم که رفته بودند تو لباس عروسک ترسید و گریه کرد و همه ش پشت سرش رو نگاه می کرد ببینه دنبالش میان یا نه.             این کلاه رو هم زن دایی لیلا زحمت کشیده و براش بافته. زن دایی دستت درد نکنه   پنج شنبه هم رفتیم خونه خاله محبوبه و عمو سیامک تا یه مقدار دیگه از وسایلشون رو بچینیم.         ...
20 دی 1392

تولدت مبارک

  چه انتظار قشنگیست بلندترین شب سال را به انتظار آمدن قشنگ ترین فرشته ی روی زمین نشستن   گل قشنگم تولدت مبارک   انشاء الله 29 دی برات تولد می گیرم ...
1 دی 1392

محرم 1392

.: آیدا تا این لحظه ، 1 سال و 10 ماه و 18 روز و 22 ساعت و 36 دقیقه و 24 ثانیه سن دارد :. گلِ مامان، این روزها در تدارک نذری روز تاسوعا هستیم، اون موقع که شما تو دل مامان بودی، دکتر به مامان استراحت مطلق داده بوده، ولی من و بابا از قبلش برنامه ریزی کرده بودیم که بریم مشهد. بدون اینکه به دکترم اطلاع بدم رفتیم مشهد و اونجا حالم بد شد و بابا زنگ زد به خانم دکتر (سهرابوند)، دکتر هم یه سری دستورات داد و گفت که فقط باید استراحت کنم و از نسخه قبلی دوباره دارو بگیرم (بگذریم که چقدر دردسر داشتیم تو مشهد برای تزریق یک آمپول) و از جام بلند نشم. اما من بازهم گوش نکردم و گفتم تا اینجا اومدم یعنی زیارت نَرَم؟ بعدش هم خرید نَرَم؟ خلاصه کلی...
19 آبان 1392

دومین تلاش برای از شیر گرفتن

الان 3 رزوه که با آیدا داریم تلاش می کنیم که شیر نخوره. خیلی سخته ولی دختر نازم داره همکاری میکنه بجز شبها که همه ش غر میزنه:«مامان نخواب، بلند شو». من هم باید حتما بغلش کنم و راه ببرمش تا بخوابه. آخه قبلا با شیر خوردن خوابش می برد. شیرین زبونی ها آیدا، بیا چای بخور. آیدا: « نمی خورم. من روزی ام (روزه ام)!!!!!!» اولین روز تلاش برای از شیر گرفتن. آیدا: «بیچاره مامان، ممه اوف شده، اَه اَه شده.»   این هم چند تا عکس از کوچولوییهای آیدا:       این هم مربوط به محرم پارساله:   ...
18 آبان 1392